سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رنگین کمان

نیمه شب بود و غمی تازه نفس

ره خوابم زد و ماندم بیدار

ریخت از پرتو لرزنده ی او

سایه ی دسته گلی بر دیوار

همه گل بود ولی روح نداشت

سایه ای مضطرب و لرزان بود

چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه

گوئیا مرده ی سرگردان بود

 

این شعر فروغ وصف الحال الان منه

ساعت نزدیک 1! نیم ساعتی هی توی رختخواب چرخیدم اما انگار نه انگار !

هرچقدر هم دست و پا بزنی شبی که نخواهد سحر نمیشود

 

نمیدونم چی شد اومدم اینجا ! چرا نرفتم کلوب یا هر سایت دیگه ؟

اومدم و چیزی رو دیدم که داغونم کرد! اما ...

دلم از این خرابی ها بود خوش زانکه میدانم

خرابی چون که از حد بگذرد آباد میگردد!

بارها و بارها !‌ درست هربار که بهش گفتم نمیتونم دیگه ببخشمت ! هربار که بهش گفتم مگه چندبار میشه بخشید ؟ مگه چندبار میشه فرصت داد و اون نگام کرد یا گاهی اعتراض کرد !

ته دلم چیزی لرزید !

خدا منو چندبار بخشید ؟ چندبار بهم فرصت داد؟

نکنه نبخشمش اونم منو نبخشه ؟!!!!!!!!!!

و امشب بعد کلی تصادف که اومدم اینجا و درست قبلش که باز داشتم تو خلوت خودم میگفتم خدا کمکم کن و راهو بهم نشون بده !!!

بهم جرئت بده بهش دوباره اعتماد کنم . دیدم که یه دوست برام نوشته بی اجازت امشب برات قرآن باز  کردم و این اومده

همه رو ببخش تا خدا ببخشت !!!

و این شد که سیل اشکهای من جاری شد !

دعا میخوام !!!

دعا کنین خدا بهم جرئت بده دوباره اعتماد کنم !!! دعا کنین خدا به همه ی آدمهایی که سرنوشتشون به تصمیم من ربط داره لطف کنه !‌و بیشتر از همه به خودم !




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/1/10 توسط سارا
درباره وبلاگ

سارا
به دنبال خودم که میگشتم او را یافتم ! چند وقتی است عجیب عاشقم
sj.mashadi@yahoo.com
bahar 20